رد پای دوست

فرهنگی،هنری،داستان،علمی و...

رد پای دوست

فرهنگی،هنری،داستان،علمی و...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۹ فروردين ۹۳، ۰۳:۱۸ - مهیار خشنودنیای
    like
نویسندگان

دوراهب

سه شنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۱۹ ب.ظ

«دو راهب»

دو راهب در راه زیارتگاهی به قسمت کم عمق رودخانه‌ای که مخصوص تردد مردم بود، رسیدند. کنا رودخانه دخترکی را دیدند که لباس‌های پر زرق و برقی به تن داشت و کاملاً واضح بود که نمی‌دانست چکار کند، چون آب رودخانه بالا آمده بود و او نمی‌خواست لباس‌هایش کثیف شود. یکی از راهبه‌ها بی هیچ مقدمه‌ای او را بر کول گرفت، از رودخانه گذراند و در آن سوی رودخانه روی زمین خشک گذاشت. سپس راهبه‌ها دوباره راه خود را در پیش گرفتند. اما پس از ساعتی راهب دیگر شروع به گرفتن ایراد کرد و گفت:«شکی نیست که لمس کردن زنان کار درستی نیست؛ این کار خلاف احکام رهبانیت است. شما چگونه به خودتان جرأت می‌دهید که برخلاف احکام رهبانیت عمل کنید؟» راهبی که دخترک را بر دوش خود حمل کرده بود لحظاتی بدون این‌که سخنی بر زبان براند. راه پیمود و سرانجام در جواب او گفت:«من یک ساعت قبل او را از کولم به زمین گذاشتم، شما چرا هنوز دارید حملش می‌کنید؟»[1]



[1] - کنفیلد، جک و کارک ویکتور هنسن، «سوپ جوجه برای روح»، ج 1، ص 184.

  • مهدی قریب چوبری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی