رد پای دوست

فرهنگی،هنری،داستان،علمی و...

رد پای دوست

فرهنگی،هنری،داستان،علمی و...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۹ فروردين ۹۳، ۰۳:۱۸ - مهیار خشنودنیای
    like
نویسندگان

گنجینه14

شنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۳، ۰۲:۲۵ ب.ظ


 

پسرم پسر من است تا زمانی‌که زن می‌گیرد. دخترم تمام عمر دختر من است.

«ولزی»

دشمن انسان اموال انسانند.

«ولزی»

دشمنی که کلام شیرین بر لب دارد، شمشیرش خیلی تیزتر است.

 

«آلمانی»

 

چشمش را ببین، دلش را بخوان.

«فارسی»

 

چشم پولدار کم‌سو است.

«تازی»

 

علم بی عمل، درخت بی ‌میوه را ماند.

«حضرت علی (ع)»

 

تجربه‌های طولانی وسیله افزایش خرد است.

«امام حسن مجتبی (ع)»

 

قلب انسان احمق در دهان اوست و دهان انسان حکیم و فهمیده در قلب اوست.

 

«امام‌ حسن ‌عسکری (ع)»

 

هرگاه در طلب چیزی برآمدی، بلند همت باش.

«حضرت علی (ع)

 

زبان دراز نشانه دست کوتاه است!

«اسپانیایی»

 

ô ô ô ô ô

  • مهدی قریب چوبری

نجات...

شنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۳، ۰۲:۲۳ ب.ظ


«نجات ستاره دریایی»

پیرمردی در حال قدم زدن در ساحل دریا بود. به قسمتی از ساحل رسید که هزاران ستاره دریایی به خاطر جزر و مد در آن‌ جا گرفتار شده بودند و دخترکی را دید که ستاره‌ای دریایی را به دریا می‌انداخت.

پیرمرد به سمت دخترک رفت و به او گفت: «چه کار بیهوده‌ای تو که نمی‌توانی همه ستاره‌های دریایی را نجات بدهی، آن خیلی زیاد هستند.»

دخترک لبخندی زد و گفت:« می‌دانم، ولی این یکی را می‌توانم نجات بدهم، بنابراین یک ستاره دریایی را به دریا انداخت و «این یکی را» و آن را به دریا انداخت. شاید همه مشکل‌ها و سختی‌ها را نتوان یک‌جا حل کرد. ولی یکی یکی می‌توان آن‌ها را از میان برداشت.

 

  • مهدی قریب چوبری

گنجینه13

شنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۳، ۰۲:۲۲ ب.ظ


 

 

4 چیز است که انسان باید نسبت به آن بدگمان باشد، اسب، شب، جنگل و رودخانه.

«نیجریه‌ای»

 

شمشیر عدالت غلاف ندارد.

«فرانسوی»

 

آدم باید چکش باشد یا سندان.

«آلمانی»

 

انسان با پرسیدن یاد می‌گیرد.

«هلندی»

 

شوخی باید دندان گوسفند داشته باشد نه دندان سگ.

«آلمانی»

50 سالگی دوره پیری جوانی است. 50 سالگی جوانی دوران پیری است.

«فرانسوی»

چوب، چوب است اعم از این که کوتاه باشد یا بلند. مرد، مرد است اعم از این‌ که بزرگ باشد یا کوچک.

                                                           «چینی»

 

پا را به قدر گلیمت دراز کن.

«فارسی»

 

پیر همسفر بدی است.

«دانمارکی»

 

سیر فروش، بوی سیر را استشمام نمی‌کند.

«آلمانی»

 

پای دونده همیشه چیزی به دست خواهد آورد ولو این‌که خار باشد.

«کانادایی»

 

ô ô ô ô ô

 

  • مهدی قریب چوبری

لنگه...

شنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۳، ۰۲:۲۱ ب.ظ


«لنگه کفش»

روزی گاندی در حین سوار شدن به قطار یک لنگه کفش درآمد و روی خط آهن افتاد. او به خاطر حرکت قطار نتوانست پیاده شده و آن را بردارد. در همان لحظه گاندی با خونسردی لنگه‌ی دیگر کفش را از پای درآورده و آن را در مقابل دیدگان حیرت‌زده‌ی اطرافیان طوری به عقب پرتاب کرد که نزدیک لنگه کفش قبلی افتاد. یکی از همسفرانش علت امر را پرسید. گاندی خندید و در جواب گفت:«مرد بینوایی که لنگه کفش قبلی را پیدا کند، حالا می‌تواند لنگه‌ی دیگر آن را نیز برداشته و از آن استفاده نماید.» [1]

 



[1] - کنفیلد، جک و... ، «سوپ جوجه برای روح»، ج 1، ص 58

  • مهدی قریب چوبری

گنجینه12

شنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۳، ۰۲:۱۹ ب.ظ


 

 

اندیشه‌های خوب‌ تراویده روح پاک است و بوی خوش تراویده گل خوشبو.

«آناتولی فرانس»

 

با حکیم ستیزگر مکن، با لجوج مباحثه ننمای، با اهل تهمت مصاحبه مجوی.

«خواجه نصیرالدین طوسی»

عشق بلایی است که همه خواستارش هستند.

«افلاطون»

 

غذا سبک کن تا از مرض ایمن شوی.

«جالینوس حکیم»

 

کار مرید با جستجو است و کار مرد با گفتگو.

«خواجه عبدالله انصاری»

 

پلی را که از آن گذشته‌ای خراب مکن.

امریکایی

 

چو دخلت نیست، خرج آهسته‌تر کن.

«فارسی»

 

ثروت را می‌توان پنهان کرد ولی فقر را نه.

«یونانی»

 

شکم خالی گوش ندارد.

«استونی»

 

 

ô ô ô ô ô


  • مهدی قریب چوبری

انتخاب..

شنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۳، ۰۲:۱۸ ب.ظ


«انتخاب درست»

زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با ریش‌های بلند جلو در دید، به آنها گفت: «من شما را نمی‌شناسم ولی فکر می‌کنم گرسنه باشید، بفرمایید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.»

آنها پرسیدند:«آیا شوهرتان خانه است؟»

زن گفت:«نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.»

آنها گفتند:«پس ما نمی‌توانیم وارد شویم.»

عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.

شوهرش به او گفت:«برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.»

زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند:«ما با هم داخل خانه نمی‌شویم.»

زن با تعجب پرسید:«چرا!!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:«نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:«نام او موفقیت است» و نام من عشق است. حالا انتخاب کنید که کدام‌یک از ما وارد خانه شما شویم.»

زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهر گفت:«چه خوب، ثروت را دعوت کنیم تا خانه‌مان پر از ثروت شود!» ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:«چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟»

عروس خانه که سخنان آنها را می‌شنید، پیشنهاد کرد:«بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.»

مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:«کدام‌یک از شما عشق است؟ او میهمان ماست.»

عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید: «شما دیگر چرا می‌آیید؟»

پیرمردها با هم گفتند:«اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می‌کردید. بقیه نمی‌آمدند ولی هر جا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست!»

  • مهدی قریب چوبری

گنجینه11

يكشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۴۹ ق.ظ

 

معتاد نبودن به هیچ عادت، بهترین عادتهاست.

«ولزی»

مادام که «زبان» زنده است «ملت» نمرده.

«چک واسلواکی»

مرغی که زیاد قدقد می‌کند تخم ریز می‌گذارد.

«بلغارستانی»

مرغان باتجربه را نمی‌توان با دانه به دام آورد.

«انگلیسی»

 

مردم شبیه درختانند که آب یکسان نوشیده و میوه گوناگون می‌دهند.

«فارسی»

سلامتی بدن از کم حسادت ورزیدن است.

«حضرت علی (ع)»

«لئیم» یک چشم دارد و جاه‌طلب کور است.

«ارمنی»

مار بد بهتر از یار بد.

«فارسی»

مرد حکیم خرده نگیرد بر آینه!

«فارسی»

مرد با همتش و پرنده با بالش اوج می‌گیرد.

«آذربایجانی»

ماتم‌زده را به نوحه‌گر حاجت نیست.

«فارسی»

مردی که لبخند بر صورت ندارد، نباید دکان باز کند.

«چینی»

  • مهدی قریب چوبری

گنجینه10

يكشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۴۶ ق.ظ

"ملاقات" آغاز "جدایی"است.

«ژاپنی»

زندگی بدون عشق مانند سال بی تابستان است.

«سوئدی»

مرحله اول بلاهت آن است که خود را عاقل بپنداریم.

«بوسنی»

زبانت را نگهدار تا مالک دیگران شوی.

«فارسی»

آدم عاقل کسی است که حرف زیاد دارد بزند ولی ساکت می‌ماند.

«شرقی»

"زر" محک مردم بدگوهر است.

«فارسی»

زیادخوردن منجر به کم خوردن می‌شود.

«اسپانیولی»

من به تو غواصی یاد دادم و تو می‌خواهی غرقم کنی؟

«اسلواکی»

مردان اسرار دیگران را حفظ می‌کنند و زنان اسرار خود را!

«آلمانی»

  • مهدی قریب چوبری

گنجینه9

يكشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۴۵ ق.ظ

 

قلب نوجوان زمین ناکشته است که هر چه در آن افکنده شود می‌پذیرد.

«حضرت علی (ع)»

هرچه بیشتر فکر می‌کنیم، بهتر می‌فهمیم که هیچ نمی‌دانیم.

«فرانسو اماری ولتر»

هیچ چیز مانند احسان، انسان را سیر نمی‌کند.

«ارسطو»

تنها راه به وجود آوردن تغییرات مستمر در زندگی داشتن یک هدف درازمدت است.

«آنتونی رابینز»

از همه اندوهگین‌تر شخصی است که از همه بیشتر می‌خندد!

«پل سارتر»

از پیروزی تا سقوط یک گام فاصله است!

«ناپلئون»

چشمان زیبای اشکبار از لبخند زیباتر است!

«کامیایل»

از افلاطون پرسیدند به چه وسیله‌ای می‌توان از دشمن انتقام گرفت، گفت: به بذل و کرم!

«افلاطون»

چنان باش که به هر کسی بتوانی بگویی، مثل من رفتار کن!

«هراس وال پول»

کسی که به کسی حسد می‌ورزد، دلیل بر آن است که به برتری او اعتراف کرده است.

«کانت»

اگر پول را خدای خود کنی، مانند اهریمن آزارت خواهد داد.

«فیلدینگ»

هر شکست لااقل این فایده را دارد که انسان یکی از راههایی که به شکست منتهی می‌شود، را می‌شناسد!

«لاورنسی»

 

  • مهدی قریب چوبری

پیرمرد...

يكشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۴۳ ق.ظ

«پیرمرد عاشق»

پیرمردی صبح زود از خانه‌اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می‌شدند به سرعت او را به بالین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخم‌های پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند:«باید از شما عکسبرداری بشود تا جایی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشد.

پیرمرد غمگین شد، گفت: عجله دارد و نیاز به عکسبرداری نیست. پرستاران از او دلیل عجله‌اش را پرسیدند. گفت: زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می‌روم و صبحانه را با او می‌خورم. نمی‌خواهم دیر بشود!

پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی‌داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می‌روید؟

پیرمرد با صدای گرفته، به آرامی گفت:

اما من که می‌دانم! او چه کسی است!

  • مهدی قریب چوبری