رد پای دوست

فرهنگی،هنری،داستان،علمی و...

رد پای دوست

فرهنگی،هنری،داستان،علمی و...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۹ فروردين ۹۳، ۰۳:۱۸ - مهیار خشنودنیای
    like
نویسندگان

۱ مطلب با موضوع «داستان» ثبت شده است

عاشقی که خدمت های خود را برای معشوق می شمرد

شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۲، ۱۲:۵۹ ب.ظ

عاشقی که پس از مدت‌ها موفق به دیدار معشوق شد و برای او میشمرد که در فراق مُردم . مال و زور و آبرویم رفت. چه سختی‌ها که کشیدم. هیچ صبحی شاد بیدار نشدم و در هیچ شبی سر و سامان نداشتم.

مرد تمام تلخی و دردی را که تحمّل کرده بود، یک به یک برای او می‌گفت. درد قدیمی خود را شرح می‌داد و سر دل پر درد خود را باز کرده بود و می‌گفت و مانند شمع می‌گریست. معشوق حرف‌های او را می‌شنید. پس گفت: «همه کاری کردی، اما یک کار نکردی، اصل را رهاکردی و فرع را گرفتی. باید اصل عشق را می‌گرفتی.»

عاشق گفت: «اصل عشق چیست؟»

معشوق گفت: «مرگ و نیستی است. تو همه‌ی کارها را کردی، امّا نمُردی و هنوز زنده‌ای اگر عاشقی؛ بمیر تا بدانم که در عشق اهل جان بازی هستی. یاری هستی که خود را فدا کنی.»

عاشق تا این را شنید، دراز کشید و جان داد. در لحظه‌ی مرگ خنده بر لب داشت و آن خنده تا ابد بر لب او ماند.

منظور: تا وقتی عاشق دربند خود است و در وجود معشوق فانی نشده، عشق او واقعی نیست. آن گاه به مرتبه‌ی کمال عشق می‌رسد که خود را فراموش کند و به تمامی معشوق شود و اگر معشوق از او مرگ خواست، در دم جان بدهد. از طرفی تا عاشق خدمت‌های خود را بر معشوق می‌شمارد، نشانه‌های غیریت میان آن‌هاست و او مدعی عشق است و آن گاه که در برابر معشوق می‌میرد، عشق واقعی را درک کرده است. (قاسم زاده، 1389، ص 435).

  • مهدی قریب چوبری