گناه نابخشودنی...
پنجشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۱۶ ب.ظ
گناه نا بخشودنی مجنون
مجنون و لیلی تنها یک بار رخصت دیدار یافتند و چون به یکدیگر رسیدند . لیلی از مجنون به رسم عشاق چیزی طلبید . مجنون گفت: از دو جهان جز این جان ناقابل چیزی ندارم .
لیلی گفت : جان تو به چه کار آیدم؟ چیز دیگر ببخش .
مجنون اندیشید و سپس از آستر جامه اش سوزنی بیرون آورد و به لیلی داد .
لیلی پرسید این چیست ؟
مجنون گفت : آن خارها را که روزها در بیابان از سرگشتگی عشقت در پایم رخنه می کنند، شبها به این سوزن بیرون می کشم .
لیلی را غم در چهره پیدا شد و گفت : ناراستی ات در عشق معلوم شد . تو خار راه عشق مرا از پای بیرون می کنی ؟!
- ۹۳/۰۳/۰۸