رد پای دوست

فرهنگی،هنری،داستان،علمی و...

رد پای دوست

فرهنگی،هنری،داستان،علمی و...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۹ فروردين ۹۳، ۰۳:۱۸ - مهیار خشنودنیای
    like
نویسندگان

هدیه پ

يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۵۰ ب.ظ

 

«هدیه»

پیرمردی نحیف و لاغر روی صندلی اتوبوسی که در یک جاده روستائی پیش می‌رفت، نشسته بود و دسته گلی در دست داشت. آن سوی راهروی اتوبوس هم، دختر جوانی نشسته بود که چشم‌هایش هر چند لحظه یکبار به طرف دسته گل پیرمرد بر می‌گشت. لحظه‌ای رسید که پیرمرد قصد پیاده شدن کرد. او بدون مقدمه دسته گل را بر روی دامن دختر گذاشت و گفت:«می‌بینم که خیلی به گل علاقه دارید» و تصور می‌کنم که همسرم از تقدیم این دسته گل به شما خیلی خوشحال خواهد شد، به او خواهم گفت که دسته گل را به شما تقدیم کردم.» دختر دسته گل را پذیرفت و سپس پیاده شدن پیرمرد و راهی شدن وی به سوی یک گورستان کوچک را با نگاه دنبال کرد. [1]

بنیت سرف  Bennet & cerf



[1] - کنفیلد، جک و مارک ویکتور هنسن، ج 1، ص 25.

  • مهدی قریب چوبری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی