رد پای دوست

فرهنگی،هنری،داستان،علمی و...

رد پای دوست

فرهنگی،هنری،داستان،علمی و...

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۹ فروردين ۹۳، ۰۳:۱۸ - مهیار خشنودنیای
    like
نویسندگان

قلم...

پنجشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۹:۴۷ ب.ظ

 

«قلم یا کلنگ»

قلمی از قلمدان یک قاضی افتاد. شخصی که حضور داشت گفت:

جناب قاضی! کلنگ خود را بردارید.

قاضی گفت: مَردَک! این قلم است نه کلنگ، تو هنوز کلنگ و قلم را از هم باز نشناسی؟

گفت: هر چه هست، تو خانه مرا با آن ویران کردی!!

 

ô ô ô ô ô

  • مهدی قریب چوبری

گنجینه28

پنجشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۹:۴۵ ب.ظ

رمز خوشحالی در این است که در لحظات اندوه بخندید و در حال سردرد، بیماری دیگران را بخاطر بیاورید و در لحظاتی که ابر روی آسمان را گرفته است فکر کنید که هنوز آفتاب وجود دارد.»

«مسترویگنر»

دنیا با انسان معاملة متقابله می‌کند. گر بخندید بروی شما می‌خندد و اگر چین بر ابرو اندازید، او هم مقابل شما ابرو درهم می‌کشد. اگر آواز بخواند بمجالس شادمانی دعوت می‌شوید و اگر متفکر باشید در کنار دانشمندان جای می‌گیرید. بالاخره اگر مهربان و صمیمی باشید در اطراف خود مردمی را می‌بینید که همه شما را دوست می‌دارند و درِ گنجینة دلها را برویتان باز می‌کنند.

وقتی‌که روح معنوی می‌خواهد بدی‌های خود بپوشاند بدبختی‌ها و اشکالات متعددی برای خود می‌آفریند.

در هر چیزی جنبه‌های خوب آنرا ببین.

در جستجوی کمال باش و بدیهای زندگی را فراموش کن.

                                    «زیمرمان»

  • مهدی قریب چوبری

گنجینه27

يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۵۴ ب.ظ

شخصی در این شعر چهار مصراعی خود فلسفه صحت و سلامت را برای ما بیان می‌کند: بگذار مردم هر چه می‌خواهند بگویند ولی بهترین راه صحت این است که هرگز خودمان را بیمار نشماریم.

اغلب بیماری ما مردمان بیچاره از پزشکان و از مخیلة خود ما نصیب‌مان می‌شود!

 

وقتی‌که شروع به درک علم و دانش نماییم و به ذات عالی خود یک شویم همة اسرار کشف می‌شود. دانستن و آزاد بودن هدف هر کسی است و در این عصر روشن اشخاص زیادی هستند که به شعور کامل می‌رسند.

کسیکه در همه کاری خداوند را می‌بیند، وجد و نشاط تعریف‌ناپذیر ذات عالی را در وجود خود احساس می‌کند.

کسیکه به خداوند واصل شود و رمز کائنات را دریابد کائنات را مقدس می‌شمارد.

 

روح است که انسان را زنده نگاه دارد گوشت بدرد هیچ‌کار نمی‌خورد.                         

«انجیل»

 

  • مهدی قریب چوبری

شوخی

يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۵۳ ب.ظ

 

«شوخی پزشک مابانه»

دکتر لقمان الدوله مردی صریح اللهجه بود. گاه‌گاهی در مطب حرف‌هایی می‌زد که شنیدنی است.

می‌گویند روزی یکی از خانم‌های رجال به مطب او رفت، مانند هر کس دیگر او را در اتاق انتظار نشاند و گفت: صبر کنید تا کار مریضی که قبل از شما آمده تا تمام شود.

خانم مزبور اخم‌ها را در هم کرده و با عصبانیت گفت: شما مرا می‌شناسید؟

دکتر به سادگی گفت: خیر!

آن خانم گفت: من خانم فلان السلطنه هستم! دکتر هم که از این حرف‌ها زیاد شنیده بود با نهایت ادب گفت: خانم خیلی معذرت می‌خواهم، پس روی دو صندلی بنشینید تا رعایت احترام شوهر شما هم شده باشد! [1]

 

ô ô ô ô ô

 



[1] - مجله نظام پزشکی، شماره 128 مرداد 1389

وخی
  • مهدی قریب چوبری

گنجینه26

يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۵۲ ب.ظ

هر اراده و اندیشة انسان زاییدة مغز است از مغز باعضاء بدن منتقل می‌شود و بالاخره بصورت کار (فعل) ظاهر می‌گردد. هر فکری که از مغز وارد اعضاء بدن شود، با اعضاء بدن هم‌آهنگ است به این شکل انسان زندگی خود را در میان وجود مادیش ترتیب می‌دهد یعنی خود او شرح حال خود را تهیه می‌کند. و باز باین صورت است که فرشتگان به ساختمان بدنی هر انسانی نگاه می‌کنند و سرنوشت او را تعیین می‌نمایند.

«سود نبورگ»

 

به استعداد خودت ایمان داشته باش. همانطور که به خدا ایمان داری. روح تو پاره‌ای از آن «واحد» بزرگ است.

نیروهایی که در تو هست. مانند دریای وسیعی عمیق و بی‌پایان است.

 

 روح را در میان سکوت، 

در جزائر الماس گردش بده

آن جزائر را کشف کن و از آنها استفاده کن

اما برای اینکه تسلیم بادها نشوی

سکان اراده را بکارانداز

اگر به آفریننده و به خودت ایمان داشته باشی

هیچ‌کسی نمی‌تواند به نیروهای تو حدودی قائل شود.

بزرگترین پیروزیها به تو تعلق می‌گیرد.

به پیش! به پیش!                                                                                      

«الاوه ولیکوکر»

  • مهدی قریب چوبری

هدیه پ

يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۵۰ ب.ظ

 

«هدیه»

پیرمردی نحیف و لاغر روی صندلی اتوبوسی که در یک جاده روستائی پیش می‌رفت، نشسته بود و دسته گلی در دست داشت. آن سوی راهروی اتوبوس هم، دختر جوانی نشسته بود که چشم‌هایش هر چند لحظه یکبار به طرف دسته گل پیرمرد بر می‌گشت. لحظه‌ای رسید که پیرمرد قصد پیاده شدن کرد. او بدون مقدمه دسته گل را بر روی دامن دختر گذاشت و گفت:«می‌بینم که خیلی به گل علاقه دارید» و تصور می‌کنم که همسرم از تقدیم این دسته گل به شما خیلی خوشحال خواهد شد، به او خواهم گفت که دسته گل را به شما تقدیم کردم.» دختر دسته گل را پذیرفت و سپس پیاده شدن پیرمرد و راهی شدن وی به سوی یک گورستان کوچک را با نگاه دنبال کرد. [1]

بنیت سرف  Bennet & cerf



[1] - کنفیلد، جک و مارک ویکتور هنسن، ج 1، ص 25.

  • مهدی قریب چوبری

گنجینه25

يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۴۶ ب.ظ

 

تردید‌های ما خیانتکارند، ما را از امتحان فرصتهایی که بدست آورده‌ایم باز می‌دارند و از نعمتهائی که می‌توانیم استفاده کنیم محروممان می‌گذارند.

ترس، یا دشمن انسان، این عصر راه گذشته از اینکه می‌توان از مخیله بیرون کرد به کلی نیز می‌توان نابود ساخت.

«هورانس فلچر»

در لحظاتی که زیر پنجة غم و اندوه شدید دست و پا می‌زنید، با خود اینطور بگوئید:

«چیزهائیکه مرا دچار اندوه می‌سازند درحقیقت وجود ندارند آنها در وجود من چه تأثیری می‌توانند داشته باشند. زیرا خدائیکه مرا آفریده است به هیچ‌وجه مایل نیست که من در زیر بار غمها خرد شوم.»

عوامل زیادی وجود دارد که بموها لطمه می‌زند. در رأس آنها هوس، غصه، اندیشه و فکر ثابت قرار دارد.

            «روجرز»

ترس مانند هوای اسید کاربونیک‌دار است مغز و روح را مسموم می‌کند و گاهی نیز سبب مرگ می‌شود.

«هوراس فلچر»

  • مهدی قریب چوبری

معرفت

يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۴۵ ب.ظ

«معرفت»

عیسی (ع) را گذار بر مردی افتاد کور، مبتلا به لک و پیسی، زمین‌گیر که هر دو طرف بدنش فلج بود و گوشت بدنش از جذام همی ریخت و همی گفت: سپاس خدای را که مرا از بسیاری ابتلائات بر کنار بداشت. عیسی (ع) گفت: ای فلان. کدام ابتلا را مبتلا نگشته‌ای؟ گفت: ای روح اله من از آن کس که چون من معرفت به خدا ندارد، بهترم. عیسی گفت: درست گفتی، دست خود را به من ده. دست وی بگرفت و ناگهان زیباترین و بهنجارترین آدمیان شد و خداوند تمامی ابتلائات از وی ببرد، وی دیرزمانی مصاحب عیسی بماند. [1]

 



[1] - مجله نظام پزشکی، شماره 1298، مرداد 1389.

  • مهدی قریب چوبری

گنجینه23

يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۴۳ ب.ظ

 

در پشت دیوارهای قبر هر حادثه‌ای که اتفاق بیفتد برای ما اهمیتی ندارد و خود قبر در نظر ما به منزلة «هیچ است» مگر تنگی گور، سردی مراسم تشیع، و منظره خوابیدن زیر خروارهای خاک برای زندگان- آری فقط برای زندگان- رنج‌آور است.»

«با یک»

خشم و اندوه، نه تنها انسان را کوچک و ضعیف می‌کند، بلکه او را می‌کشد.

«فلچر»

شدت زودگذر است. کینه، خشم و انتقاد دوام ندارد. فعالیت جسورانه و ثابت قدمی بر همه‌ی اینها غلبه می‌کند، نیرومند باشید.

«آلبرت هوبارد»                                

 

 

پروفسور گیتس:

در مطالعه هیجانها با تخصص زیادش چنین می‌گوید: «هرکسی می‌تواند پی ببرد که در اثنای هیجان‌های شدید تنفس انسان کندتر و یا تندتر می‌شود، نظم جریان خون بهم می‌خورد، هضم غذا مشکل‌تر می‌شود، گونه‌ها افسرده می‌گردد و چشمها گود می‌رود.»

  • مهدی قریب چوبری

پندی ...

يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۴۲ ب.ظ

 

«پندی بیاموزیم از چشمهای کنده شده‌ی گرگ»

شیری و گرگی و روباهی متفقاً به شکار رفتند. گاو و بزی و خرگوش را شکار کردند. شیر رو کرد به گرگ که شکارها را بین آن سه تقسیم کند.

گرگ گفت: گاو که بزرگتر و فربه‌تر است از آنِ جناب شیر، بز که قامتی میانه دارد از آنِ من و خرگوش کوچک نیز از آن روباه باشد که خود کوچکتر است. شیر خشمگین شد و پنجه انداخت و دو چشم گرگ را از بیخ درآورد و آن‌گاه رو کرد به روباه و گفت: اینک تو تقسیم کن.

روباه به خاک افتاد و تعظیم بزرگی کرد و گفت:

جناب شیر؛ گاو‌کوهی برای نهار امروزتان، بز برای غذای شبتان و خرگوش برای غذای عصرانه شما، شیر گفت:

آفرین بر تو باد؛ از کجا، علم این تقسیم را به این خوبی آموختی؟ روباه با کمال فروتنی عرض کرد:«از چشمهای کنده شده‌ی گرگ.»

                                                            «مثنوی معنوی»

  • مهدی قریب چوبری